شنیده اید که می گویند:
پشت
هر مرد بزرگ، زنی بزرگ
ناپلئون بناپارت
راستی، زنی با تحمل فقر وبدبختی
وازدست دادن پسرش را چه می نامند
­؟؟؟

Friday, December 14, 2012

سالانه 400 دست لباس بلوچی به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر می شود



شهرستان نیکشهر یکی از عمده ترین مراکز تولید لباس محلی در استان سیستان و بلوچستان است که سالانه بطور میانگین، 400 دست لباس بلوچی(زنانه و بچه گانه) به کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله بحرین، قطر و عمان (مسقط) صادر می کند زیرا بسیاری از ساکنان این کشورها بدلیل شباهت فرهنگی با حوزه مکران (بلوچستان جنوبی) بیشترین متقاضی این نوع پوشاک هستند
زاهدان - سالانه افزون بر 400 دست لباس محلی و سنتی سیستان و بلوچستان به کشورهای حوزه خلیج فارس و دریای عمان صادر می شود
 .

مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: پوشاک یکی از مشخصه های بارز و محسوس فرهنگی هر منطقه و عامل تاثیرگذار در شناخت هنرهای سنتی ادوار گذشته هر تمدنی است و ایران به یقین ماندگاری هنرهای سنتی و صنایع دستی خود در این زمینه را مدیون زنان و مردان سخت‌کوشی است که همواره هنر و فرهنگ خود را بر تولیدات بیگانه ترجیح داده‌اند و از خلق آثار زیبای صنایع دستی دست نکشیده‌اند.

ˈملک سنجرانیˈ افزود: یکی از عواملی که توانسته در بعد مادی و معنوی نسبت به معرفی ، ترویج و بازاریابی محصولات این فرهنگ و هنر فاخر موفق عمل کند صادرات محصولات فرهنگی و صنایع دستی است و با توجه به قدمت 3500 ساله صنایع دستی کشور و برخورداری از تنوع و جاذبه های بی نظیر این مهم می تواند درکنار صنعت گردشگری به عنوان یکی از بهترین جایگزین‌های صادرات نفت مطرح باشد.

وی بیان کرد: شهرستان نیکشهر یکی از عمده ترین مراکز تولید لباس محلی در استان سیستان و بلوچستان است که سالانه بطور میانگین، 400 دست لباس بلوچی(زنانه و بچه گانه) به کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله بحرین، قطر و عمان (مسقط) صادر می کند زیرا بسیاری از ساکنان این کشورها بدلیل شباهت فرهنگی با حوزه مکران (بلوچستان جنوبی) بیشترین متقاضی این نوع پوشاک هستند

مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گفت: به عنوان مثال میزان صادرات لباس بلوچی نیکشهر در دو ماه مهر و آبان، 50 دست(پیراهن- شلوار و روسری) به ارزش 300 میلیون ریال بوده است.

وی ادامه داد: صنعتگران و هنرمندان این حوزه که در کارگاههای خانگی و عمدتا از طریق قبول سفارشات به تولید می پردازند، بیشتر در بخش های لاشار، مرکزی و قصرقند فعالیت می کنند.

سنجرانی ادامه داد: صادرات صنایع دستی و سنتی سیستان و بلوچستان از جمله سوزن دوزی، سکه دوزی، قالیچه و سایر محصولات می تواند نقش مهمی در انتقال فرهنگ و هنر این مرز و بوم به کشورهای مختلف داشته باشند که خوشبختانه اکنون در حال گسترش است.

وی اظهار کرد: امروزه رودوزی های سنتی بلوچی در تزیین بسیاری از لباس ها نظیر مانتو، شال و انواع لباس نیز بکار برده می شود و علاوه بر سیستان و بلوچستان در سایر استانهای کشور نیز از جایگاه مناسبی برخوردار شده است.


نمایشگاه" سوزن دوزی زنان بلوچ "در موزه هنر سعدآباد به یادبود "مهتاب نوروزی"


به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی مجموعه سعدآباد؛فرزانه عمادی ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت این هنرمند برجسته سوزن دوز،در این باره گفت:در یادبود استاد سوزن دوزی "مهتاب نوروزی" که در هفته گذشته دیده از جهان فرو بست، نمایشگاهی از آثار سوزن دوزی به جا مانده از وی و دیگر هنرمندان سوزن دوز ،در موزه هنر و مردم سعدآباد (موزه تاریخ معاصر) برگزار می شود


 .

مسئول موزه هنر و مردم افزود: این نمایشگاه از اول مرداد به مدت دو هفته در یکی از گالری های طبقه دوم موزه در معرض دید عموم می باشد.
وی خاطر نشان کرد: البته این آثار فاخر و تحسین برانگیز بطور دائم در معرض نمایش است اما در گالری های مختلف موزه و بصورت پراکنده ، و اینک در قالب نمایشگاه « دست های رنج کشیده زنان بلوچ در اسارت طاغوت » و در یاد بود این هنرمند برجسته، در یک گالری متمرکز گردیده است عمادی ادامه داد: این نمایشگاه در ایام مبارک دهه فجر سال 1390 نیز بر پا شد تا طی آن علاوه بر معرفی هنر سوزن دوزی بلوچ، تلاش و رنج زنان بلوچی در دوران طاغوت نیز به نمایش در آید .
گفتنی است در تزئین تعداد زیادی از لباس های فرح دیبا همسر پهلوی دوم و نیز البسه درباریان که بارها با فخر بر تن نموده بودند، ازهنر سوزن دوزی بلوچ مزین به الیاف طلا و نقره بهره گرفته شده بود.
یادآور می شود؛علاقه مندان جهت بازدید از این مجموعه آثار نفیس می توانند همه روزه از اول مرداد ماه به مدت 2 هفته (به استثنا روزهای دوشنبه ) از ساعت 9 تا 16:30 به نشانی میدان تجریش ،میدان دربند ،مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد،موزه هنر و مردم (موزه تاریخ معاصر) مراجعه نمایند  










 ./
 



Source: http://www.tayab.ir/post/391

Tuesday, November 20, 2012

با زنان کلپورکان: سفری مهیج به هشت هزار سال پیش رضا مرادی غیاث آبادی



زنان عصر نوسنگی (حدود ده هزار تا هفت هزار سال پیش) بطور اتفاقی متوجه می‌شوند که گِل‌های مجاور اجاق‌های خوراک‌پزی‌اشان بر اثر حرارت اجاق تبدیل به شیء سختی شده‌اند. آنان بزودی در می‌یابند که می‌توانند اشیاء و ظروفی را که تاکنون به دشواری از سنگ و چوب می‌ساخته‌اند، با گِل نرم و انعطاف‌پذیر بسازند و سپس آنرا در آتش اجاق قرار دهند تا سخت و قابل استفاده گردد. این نخستین آشنایی انسان با سفال و سفالگری بود.
زنان عصر نوسنگی خاک‌های مرغوب و چسبنده‌تر را شناسایی می‌کنند و گلِ حاصل از آنرا با دست و بدون چرخ به شکل دلخواه حالت می‌دهند. علاوه بر این، آنان برای ساخت ظرف‌های بزرگتر از روش فتیله‌پیچ استفاده می‌کنند. یعنی ابتدا گل را به شکل فتیله‌هایی در می‌آورده‌اند و سپس با پیچاندن مارپیچی آن بر روی هم، بدنه اصلی ظرف را می‌ساخته‌اند. سپس اندود نرم‌تری را بر روی آن می‌مالیده‌اند تا بدنه ظرف یکدست و هموار گردد.
کار زنان هنرمند عصر نوسنگی به همین‌جا خاتمه نمی‌یافت، آنان آموختند که می‌توانند با سایش سنگ‌های‌ رنگینی که در نزدیکی سکونتگاهشان موجود بود، مایعی رنگی پدید آورند و با قلمی که معمولاً از جنس چوب یا تیغ جوجه‌تیغی بود، بر روی سفالینه‌های خود نقاشی کنند. نقش‌ونگارهای زیبا و منحصربفردی که از محیط پیرامونی آنان اقتباس می‌شد. نگاره‌هایی تجریدی و انتزاعی از کوه‌ها، رودها، درختان، جانوران، ستارگان، ماه، خورشید و نقوش هندسی.
پس از اینکه ظرف‌های گلی ساخته می‌شد و روی آنها نقاشی می‌گردید، نوبت به پخت می‌رسید. آنان چاله‌ای را در زمین می‌کندند، ظرف‌های گلی را در داخل چاله می‌نهاندند و اطراف آنها را با هیزم انبوهی می‌پوشاندند و سپس هیزم‌ها را آتش می‌زدند. چند ساعت بعد که سوختن هیزم‌ها به پایان می‌رسید، بقایای خاکسترها و خاک‌ها را به کناری می‌زدند و ظرف‌های گلی‌ای را که اکنون تبدیل به سفالینه‌های زیبای سرخ‌رنگ با نقوش قهوه‌ای رنگ یا سیاه بود، از دل چاله بیرون می‌آوردند.
در آن زمان هنوز چرخ سفالگری اختراع نشده است و در نتیجه سفال‌ها قرینه و خوش‌ساخت نیستند. هنوز انسان پی به شاموت (ماسه و دیگر مواد نگهدارنده آمیخته با گِل) نبرده است و در نتیجه سفال‌ها در برابر ترک‌خوردگی مقاومت چندانی ندارند. هنوز فناوری ساخت کوره سفال‌پزی پدید نیامده است و دمای پخت به اندازه‌ای که برای ساخت سفال مرغوب لازم است، بالا نمی‌رود و در نتیجه سفال‌ها سختی و عمر زیادی ندارند. هنوز نمونه‌های مرغوب‌تر کانی‌های رنگی (مثل گِل اُخرا) بکار نمی‌روند و در نتیجه نگاره‌ها دچار رنگ‌پریدگی و خوردگی می‌شوند.
پس از آن و به مرور در طول سده‌ها و هزاره‌ها، انسان با راه‌ها و روش‌های جدیدتر در شناسایی منابع اولیه، آماده‌سازی مواد و فنون اجرا آشنا می‌شود و سفالینه‌های مرغوب‌تری می‌سازد. هنر و صنعت سفالگری را همچون دیگر دستمایه‌های زندگانی خود گسترش می‌دهد و به پیشرفت می‌رساند.
اما با این حال سنت سفالگری عصر نوسنگی در یک جا از میان نرفت و دچار تغییر و نوآوری نشد. این هنر و صنعت آغازین و ابتدایی فقط در یک ناحیه کوچک همچنان به حیات دیرین خود ادامه داد و هیچگاه تن به توسعه نداد. این ناحیه استثنایی، متشکل از چند روستای کوچک در بلوچستان است که مهمترین آنها با نام «کلپورکان» (Kalpurekan) در جنوب شرقی سراوان و چند روستای دیگر در حوالی سراوان و نیکشهر واقع هستند.
سنت سفالگری هشت هزار ساله عصر نوسنگی همچنان و کماکان در میان چند تن از زنان این روستاهای دورافتاده زنده مانده و در حالی به حیات کهنسال خود ادامه می‌دهد که آخرین نفس‌های زندگانی هزاران ساله خود را می‌کشد. در این روستاها درست به مانند عصر نوسنگی فقط زنان سفالگری می‌کنند و مردان جز کارهای کارگری و حمل خاک و گِل، دخالتی در آن ندارند.
این زنان سنت دیرین و گرانقدر مادران خود را سینه به سینه و دست به دست آموخته‌اند تا به روزگار ما رسیده‌اند. آنان ذره‌ای از روش‌های پیشین را تغییر نداده‌اند. تمامی مراحل ساخت سفال از تهیه گِل تا تهیه سنگ‌های رنگین و حتی نقشمایه‌های روی سفال عیناً همان ابزار و روش‌ها و نقش‌هایی است که نیاکان هزاران سال پیشِ آنان بکار می‌برده‌اند.



مروارید دهواری، زن سفالگر کلپورکانی، عکس از ر. م. غیاث آبادی
هنگامی که تو در نزد «مروارید دهواری» زن سفالگر کلپورکانی می‌نشینی، می‌توانی اطمینان داشته باشی که به هشت هزار سال پیش سفر کرده‌ای. سفر مهیج و بی‌تخیل به اعماق هزاره‌ها و بازگشتی واقعی به گذشته‌های دور. هیچ اثری از یک عنصر جدید و نوین در این زن و حرفه‌اش نمی‌بینی.
سفال‌های او کمترین تفاوتی با آنچه که از هزاران سال پیش و در طی کاوش‌های باستان‌شناختی به دست می‌آید، ندارد. او برخلاف بعضی سفالگران دیگر اصرار دارد که از کوره و هیچ ابزار جدیدتر دیگر استفاده نکند. چون «حرفه‌اش قدیمی است و می‌خواهد قدیمی بماند».
زن تو را سوار بر یک ماشین زمان واقعی می‌کند و می‌بردت به هشت هزار سال پیش. زیرانداز حصیری که از ساقه‌های بوته همیشه سبز «داز» بافته شده را پهن می‌کند و صفحه‌ای بشقاب‌مانند و سفالین به نام «بُنو» در برابر خود می‌نهد. پاره‌ای گِل را که بدان «هاجِک» می‌گویند بر روی بُنو می‌گذارد و شروع می‌کند با دستان ماهرش به شکل دادن هاجک. آرام آرام گِل را می‌بینی که تجسم می‌یابد و تبدیل به کاسه یا کوزه یا ساغری می‌شود. دسته‌ای بر گردنش می‌نهد و با سنگی صیقل‌یافته که «سائِنوک» می‌خوانندش، بدنه ظرف را جلا می‌دهد. او برای ساخت خمره و آوندهای بزرگتر همچون زنان عصر نوسنگی از روش فتیله‌پیچ استفاده می‌کند. زن بجز ظرف‌های گوناگون، عروسک‌ها و مجسمه‌های کوچک سفالین هم می‌سازد. عروسک‌ها و مجسمه‌هایی از بز، شتر، سگ و بخصوص بخوردان‌ها و اسپندسوزهایی به شکل انار و به اسم «سوچَکی». درست مثل عروسک‌ها و پیکره‌هایی که از طلاتپه و برخی تپه‌های باستانی یافت شده‌اند.
دست‌ها و چهره گندمگون زن پر از چین و چروک است. سالیان سال است که کمر بر بالای بُنو خمانده و چشم بر توده‌های گِلی خوابانده که هویت دیرینش را از دل آنها بیرون کشیده و زنده نگاه داشته است. نگاهت را از دست‌های خلاق زن به سوی چشمان تیزنگرش می‌چرخانی. به چهره‌ای که ردی از هزاران سال بر جبین خود دارد و بر چشمانی که هیچ تردیدی نمی‌کنی که داری یک جفت چشم‌های هشت هزار ساله را می‌بینی. عمیق، جدی، مصمم، نافذ و رنج‌کشیده.
حالا زن دست می‌کند و از داخل سبدش یک تخته‌سنگ کوچک به نام «وانْک» در می‌آورد. این تخته‌سنگ در حکم پالت نقاشان امروزی است. بعد قطعه سنگ کوچک دیگری را که «تیتوک» نام دارد، بر روی وانک می‌گذارد و بر آن آب می‌ریزد و می‌ساید. تیتوک نوعی سنگ منگز و ماده اصلی تهیه رنگ است که از کوه‌های «آچار» در نزدیکی شهر «زابلی» بدست می‌آید. از دل تیتوک رنگدانه‌های قهوه‌ای رنگی بیرون می‌زند که با آب آمیخته می‌شود و تبدیل به رنگ قهوه‌ای مایل به سرخ می‌شود. زن باز دست می‌برد در سبد و قطعه چوب کوچکی به اسم «قلم» را بیرون می‌آورد که از شاخه درخت «کِریچ» تهیه می‌شود.
ابزار نقاشی روی سفال زنان کلپورکان هیچ تفاوتی با ابزارهای عصرنوسنگی ندارد. سنگ بزرگ زیرین «وانُک»، سنگ وسط «تیتوک»، سنگ بالا «سائِنوک»، و «قلم»، عکس از ر. م. غیاث آبادی
تو اگر اهل باستان‌شناسی باشی و سال‌ها و سال‌ها از پی یافتن ابزار نقاشی پیش از تاریخ دویده باشی و هیچ نیافته باشی؛ حالا دیوانه می‌شوی که یک جعبه ابزار و وسایل نقاشی پیش‌تاریخی را حی و حاضر در برابر خودت می‌بینی. بدون کمترین تغییر و دگرگونی. زن آنقدر تیتوک را بر وانک مالیده که دل وانک گود افتاده است. می‌گوید این وانک از مادربزرگش به او رسیده و مادربزرگش نیز آنرا از مادر بزرگ خود به ارث برده است.
وقتی زن نوک قلم را به تیتوک می‌زند و بر روی سفالینه‌اش می‌مالد و نقش می‌اندازد، قلب تو مثل قلب گنجشک اسیری می‌طپد. دستانت می‌لرزند و نمی‌توانی دوربین را ساکن نگاه داری. وقتی صدای فرو رفتن قلم بر تیتوک را می‌شنوی، چشم‌هایت هم مثل دست‌هایت یاری‌ات نمی‌کنند. پرده اشکی جلوی چشمانت را می‌پوشاند و دیگر از دریچه دوربین هیچ نمی‌‌بینی جز تصویر محو و مبهمی که از اعماق هزاره‌ها بر دامن سفالینه‌ها جاری می‌گردند. نقش و نگارهایی از کوه‌های چین‌خورده، از رودهای خروشان، از گردونه چلیپایی خورشید، از آفتاب فروخفته بر فراز کوه، از کبوتران بر شاخ نشسته، و از خط‌ها و نقطه‌های زنجیروار و بی‌پایانی که هر چقدر آنها را تکرار می‌کند، سیر نمی‌شود و خسته نمی‌گردد. گویی که هر نقطه، داغ رنجیست که در گذر هزاره‌ها بر دامان این سرزمین نشسته است



 .
سفالینه کلپورکان، عکس از ر. م. غیاث آبادی
حالا زن ظرف‌‌های خشک‌شده در آفتاب را می‌برد به چاله پختی که با عمق اندک در زمین کنده است. درست مثل عصر نوسنگی. بدون کوره و بدون هیچ امکانات دیگر. اطراف ظرف‌ها را پس از پوشاندن با خاک، پر از هیزم می‌کند. آتش را می‌گیراند و دودش سر به آسمان می‌ساید.
از کنارتر نظاره‌اش می‌کنی. نمی‌دانی آتش به جان هیزم‌ها افتاده است یا به جان تو. نمی‌دانی داری می‌سوزی یا داری یخ می‌زنی. زن می‌خواهد به دادت برسد، اما با چای و اسپندسوزش فقط بیشتر شعله به جانت می‌اندازد. اخگری از آتش را بر اسپندسوز می‌نهند و دانه‌های اسفند را بر آن می‌افشاند. دود و بوی اسپند از روزنه‌های ریز سوچَکی سر بر آسمان می‌دارد. دستت را بر آن دود فرخنده فراز می‌گیری و بر رویت می‌کشی. مانده‌ای چه بگویی. زبانت بند آمده است.
تا سفال‌ها پخته شوند و چاله پخت سرد شود، می‌نشینی پای صحبت‌ها و خاطرات و دلتنگی‌های زنان سفالگر. اما دیری نمی‌گذرد که دلت می‌گیرد. با خودت می‌گویی کاش هیچ چیز نپرسیده بودی. کاش نمی‌دانستی که «فقط چند نفر سفالگر در کل این روستاها باقی مانده و بقیه یا مرده‌اند و یا رها کرده‌اند». کاش نمی‌دانستی که «مردم ظروف پلاستیکی‌ و چینی و کریستال را ترجیح می‌دهند». کاش نمی‌دانستی که «سفال کلپورکان حتی ارزان‌تر از ظرف‌های پلاستیکی است». کاش نمی‌دانستی که «برای فروش برده‌اند به تهران و شکسته برگردانده‌اند. چون خریدار نداشت و مردم می‌گفتند اینها خراب هستند، کج و کوله‌اند، رنگ‌های قشنگ ندارند و دود‌ زده هستند». دوست داری بزنی توی سر خودت. کاش اگر همه چیز را می‌دانستی، لااقل این یکی را نمی‌دانستی که زن‌های سفالگر کلپورکان «فقط روزی پانصد تا هزار تومان درآمد دارند. و این مبلغ را هم یک اماراتی می‌دهد که سفال‌ها را در دبی و به اسم هنر باستانی امارات می‌فروشد به توریست‌ها».
با خودت فکر می‌کنی که وقتی از سفر زمان برگشتی، بنویسی که زنان کلپورکان، هویت کهن مردمان این سرزمین و سندی زنده برای مطالعات باستان‌شناسی، مردم‌شناسی و انسان‌شناسی هستند. نگذاریم هنری که هشت هزار سال زنده بوده و از پس تمام جنگ‌ها و غارتگری‌ها و مصیبت‌ها سربلند بیرون آمده و هویت خود را پاس داشته، درست در زمانی نابود شود که بیش از هر زمان دیگری ادعا داریم.
در این فکرها هستی که می‌بینی زن با اسپندسوزی در دست که دود و بوی آن فضا را آکنده بود، بسوی چاله پر آتش می‌رود. اسپندسوز را در هوا می‌گرداند و چیزی زیر لب می‌خواند. دورتر و دورتر می‌رود. باد در دامانش می‌افتد. دود اسپند با دود هیزم‌ها در هم می‌پیچد و بوی اسپند با بوی سفالینه‌ها در هم می‌آمیزد. تو مانده‌ای بر تلی از خاک و چشم‌اندازی به هزاره‌های فراموش‌شده؛ با تصویر محو زنی که در پشت دودها و بوها و رنگ‌ها ناپدید می‌شود.
گفتارهای دیگر: