شنیده اید که می گویند:
پشت
هر مرد بزرگ، زنی بزرگ
ناپلئون بناپارت
راستی، زنی با تحمل فقر وبدبختی
وازدست دادن پسرش را چه می نامند
­؟؟؟

Thursday, January 19, 2012

الگوهای رفتاری زن های مختلف بلوچ رازگو بلوچ


تعالیم مکتب دیویندی که از صد سال پیش در بلوچستان آغاز شده و از حدود سی چهل سال پیش به فرهنگ غالب بلوچستان تبدیل شده است بیشترین حوزه و برد و نفوذش در مناطق شهری و روستایی بوده و کوهستان را به صورتی سنتی تر و بلوچی تر باقی گذاشته است.

اگر بخواهیم رگه های سنتی یا مدرن بودن را در میان زنان بلوچ جستجو کرد
سرحد (شمال بلوچستان) اقلیمی است که به کردستان شباهت دارد. این شباهت در نوع اقلیم شباهت های رفتاری و ژنتیکی مشابهی را در مواردی بین ساکنان دو خطه پدید آورده است. از آن جمله می توان به زندگی کوهی و عشیره ای، خوی جدی خشونت آمیزتر و حتی ظاهر فیزیکی و اندام کشیده و درشت استخوان تر را می توان مثال زد. در اینجا از فرضیه کوچاندن اقوام کردی به آن اقلیم صرف نظر می شود، چرا که این شباهت بین اقوامی که در اصالت بلوچی آنها هیچ تردید نیست هم وجود دارد. جالب اینجا است که در درون مکران نیز هر کجا که کوهها انبوه تر و سر به فلک کشیده تر می شوند، رفتارها همینگونه می شود. مناطقی مانند آهوران و کاجه و نیلگ که خاستگاه بیشترین خشونت های طایفه ای در طول تاریخ بلوچ بوده است.
به همین نسبت رفتار زن ها در این مناطق با استقلال نسبی و جدیت و همکوشی با مردان همقرین بوده است. آنها مستقلا گله به چرا برده اند، سلاح حمل کرده اند، در جنگ و کشتار و گریز همراه مردان بوده و جسور تر بار آمده اند. خانه شان سیاه چادر بوده و حداکثر کپر، لذا پرده نشینی و آداب و قید و بندهای زندگی روستایی در آنها کمتر اثر کرده است.
تعالیم مکتب دیویندی که از صد سال پیش در بلوچستان آغاز شده و از حدود سی چهل سال پیش به فرهنگ غالب بلوچستان تبدیل شده است بیشترین حوزه و برد و نفوذش در مناطق شهری و روستایی بوده و کوهستان را به صورتی سنتی تر و بلوچی تر باقی گذاشته است. صرف نظر از تعالیم مستقیم دینی، محصول دیگر مکتب دیویند، نفوذ فرهنگ و ارزش های عربی- افغانی در مواردی چون پوشش، زبان، رفتار و بخصوص نگرش بلوچ بوده که زنان را هم به صورت ویژه ای تحت الشعاع خود قرار داده است. اما در این مسئله هم تفاوت زیست کوهی و عشیره ای با زیست روستایی خود را نشان می دهد. زنان کوهی سنتی تر و بلوچ تر مانده اند و زنان روستایی و شهری بیشتر پذیرای فرهنگ عربی- افغانی. فی المثل استفاده از برقع و چادر و اخیرا روبنده و پرهیز از ورود به امورات روزمره خارج از خانه.
البته باید ادغان داشت که علیرغم همه تبلیغات در جهت محو فرهنگ بلوچی به هر نام و با هر توجیه که بوده است، همه زنان بلوچ، از کوهستانی تا روستایی و شهری، بسیار مقاوم بوده و آنجا که خواسته اند موفق بوده اند. نمونه اش حفظ فرهنگ لباس زنانه بلوچ از قبیل سوزندوزی و غیره است که علیرغم همه فشارها و تبلیغات فرهنگ های عربی و افغانی و اخیرا فارسی، روز به روز در حال گسترش و نو شدن است و به یکی از برجسته ترین جلوه های فرهنگ بلوچ در رقابت با فرهنگ های دیگر بدل شده است.
علیرغم شباهت های برشمرده شده، تفاوت هایی جدی بین زنان سرحدی و زنان کوهستانی مکران دیده می شود. این تفاوت خود را از جمله در نحوه همراهی به مدرنتیه نشان می دهد. زنان سرحدی از آزادی عمل خود کمال استفاده را برده و دوشادوش مردان خود پذیرای مظاهر و مفاهیم مدرن شده اند. مواردی از قبیل نحصیلات، مشاغل اجتماعی، فعالیت های مدنی، توقعات زندگی فردی و غیره. شاید این بیشتر به دلیل الگوی تماس جغرافیایی با دنیای بیرون باشد که در آینده به آن خواهیم پرداخت. اما در مقابل زن های کوهستانی و عشیره ای مکرانی شاید عمدتا به دلیل همان الگوی تماس جغرافیایی متفاوت در این عرصه بسیار ناکام بوده اند.
رازگو بلوچ
ادامه دارد.
ه و الگوهایی را جهت پیش بینی رفتاری آنها از این لحاظ یعنی تمایل به حفظ رفتار سنتی یا تغییر همراه با زمان بیابیم می توان تفکیک ها اولیه زیر را به عنوان پیش فرض در نظر گرفته و مورد آزمون و بررسی قرار داد:
1- الگوی سرحدی، مکرانی
2- الگوی کوهی، شهریگ،
3- الگوی روستایی، شهری
4- الگوی طایفه ای

5- الگوی کلاس اجتماعی
6- الگوی باسواد، کم سواد
7- الگوهای تماس جغرافیایی
8- الگوی ایرانی، پاکسانی
9- الگوی بلوچ بلوچستانی یا بلوچ خارج از آن
1- الگوی سرحدی، مکرانی: 

الگوهای رفتاری زن های مختلف بلوچ- قسمت دوم
2- الگوي كوهي، شهريگ
"شهر" به بلوچي يعني نخلستان، يعني آب و ابادي؛ مي خواهد ده باشد يا يك شهرستان. در فولكلور بلوچ هميشه تمايزي بوده بين فرهنگ بلوچ كوهي و بلوچ شهريگ، و البته اين ميان گونه سومي هم بوده، كه فرهنگ ساحل نشينان باشد. حال اين تفاوت تا آنجا كه به زن برگردد چيست؟
در بند يك گفتيم كه كوهي ها زنان شان مستقل اند و همدوش مردان. چرا كه در جامعه محدود كوهي همه از يك خانواده و طايفه اند و ضرورتي نيست كه زن را براي ايمن ماندن از نگاه هوس الود مردان نا آشنا به خانه بفرستند و پنهانش كنند. رفاه و تجملي هم در سياه چادر هاي كوهستان نيست كه زن بخواهد در درون خانه به آن دلخوش كرده و پابند شود.
ولي در آبادي تجمع آدمي به گونه اي است که حريم ها بايد شكل گرفته و زندگي ها را خلوت و عياني باشد. تا بدينجاي كار هيچ اشكالي در كار نبود. اما كم كم عنصر "تشخص طلبي" كه رواج يافت قضايا جور ديگر شد. زنان طبقات فرو دست همچنان بيرون ماندند و كار مي كردند اما كساني كه ثروتكي اندوخته بودند و يا قدرتك و جايگاهكي ، زن هاي خود را به تفاخر "پرده نشين " كرده و براي نمايش تفاخر، منع از بيرون رفتن و آمدند كردند. زنان هم بد شان نيامده بود و آن را موهبه اي براي خود مي دانستند. يعني كه ما كنيز و غلام داريم و مشك مان را آنها اب مي كنند و ظرف مان را خودشان مي شويند و ما مي نشينيم و دست روي دست مي گذاريم كه خدا به ما داده است. اينگونه كه باشد پوست مان چروك و ترك بر نمي دارد و سرخ و سفيد تر مي ماند. پس هم نزد شوي عزيز تر مي شويم و هم فخر به زنان زحمت كش ديگر مي فروشيم.
پيش از ورود و تسلط جريان ديوبندي، ملا ها را در بلوچستان خوانين آوردند. در هر قلعه اي مسجدي ساخته شد كه محل رسيدگي به دعواهاي مردم باشد. ملاها را معمولا از افغانستان آوردند. مانند ملا هاي قصرقند و فنوج و بسيار جاهاي ديگر. مسجد شيخ عبدالقادر در محوطه قلعه گه (نيكشهر) و مسجد درون قلعه هشت طاقي بنت و قلات مختلف سراوان گواه اين هم پيماني ديرينه خان و ملاها بوده اند. البته ملاها هرگز همراه خان در ستمگري ها نبوده اند. اما به نظر نمي رسد كه مشكل و اعتراضي هم با ظلم خان ها داشته اند. گويا جبر زمانه آنقدر قوي بوده كه حساسيت نسبت به ظلم و يا اميد به بهبودي اوضاع را بسيار كمرنگ كرده بوده است.
تعاليم ملاهاي آن زمان هم به گونه اي نبود كه مانع فعاليت زن باشد. خود ملاها شعر مي سرودند، پند و لطيفه و حكايت مي گفتند. همان زمان سوزن دوزي و حنابندان و دست افشاني ها به شكل خاص فرهنگ بلوچ در اوج بود. شعر و غزل سرايي و حكايت هاي عاشقانه هم بازمانده از آن دوران و قرن ها پيش از آن است. نكته جالب اينجا است كه اكثر داستان هاي عاشقانه به فرهنگ كوهي بر مي گردد. مانند هاني و شي مريد، ما هستند محدود حكايت هايي مانند "عزت و مهروك" كه به فرهنگ شهريگ بر مي گردند.
ورود تفكر ديويندي قدري قضايا را تغيير داد. نوع برداشتي كه طيف افراطي اين تفكر دارد زن را بسيار آسب پذير و مستعد جهنمي شدن و جهنمي كردن ديگران مي داند. بنابر اين طبيعي است كه دغدغه اش نجات زن و جامعه از اين بليه باشد و راه چاره را هم پوشاندن زنان در برقع و خانه نشيني مي داند.
تكنولو‍ژي آمد. پيش از همه در خدمت ملاها شد. فريادشان در بلندگو ها و ضبط صوت خانه ها مي پيچيد كه زن را مستعد وساوس شيطان مي خواندند و پرهيز از مكر هر دو را از مردان طلب مي كردند. به قول دائمي يكي از معروف ترين ملايآن دوران: زن يعني "بزن"؛ يعني كه تنبيه كردن تنها راه نجات زن از بليه هاي گوناگون است.
بنابر اين در اين صورت ديگر جايي براي جشن عروسي و هنر و خلق زيبايي نمي ماند. لباس زنانه بلوچي كه مجموعه اي از هنرها را گرد آورده بود" نوار دوزي (پيت)، سوزن دوري، آئينه دوزي و طرح هاي نوين، بيشترين حساست را از نگاه ملاها پيدا كرده و توپخانه شان به سرعت به كار افتاد. منبرها آتش باري را آغاز كردند. زن ها محكوم شدند به آنچه مي دوختند و مي بافند و مي پوشيدند. منبري نبود كه هجوم و پرخاش به زنان در دستور كارش نباشد.
فرهنگ مرد سالارانه هم اگر نگوئيم پذيراي اينگونه حملات بود، دست كم در برابر آنها مماشات مي كرد و يا منفعل بود و نمي دانست تكليف چيست. مرجع فكري ديگري برايش نبود. او هم چندان با مقوله هايي مانند هنر و فرهنگ و افتخار قومي و امثالهم آشنا نبود. خبر نداشت ديگران - حتي همين خرده فرهنگ هاي دور و بر- براي احياء مراسمات و البسه و هنر و موسيقي محلي خود چه هزينه ها كه نمي كنند تا فخر برتري فرهنگي خود را به ديگران بفروشند. اين بود كه به خلع سلاح شدن هنري خود تن داد. و اگر غريزه زيبايي پسند زن بلوچ مقاومت نمي كرد امروزه همگان فرهنگ بلوچي را سراسر سياهي و جهل و خشونت مي ديدند، بي آن كه جلوه هاي لطيف زندگاني همچون ديگر اقوام و ملل در آن باشد.
كار به جايي رسيد كه زن بلوچ را در شهر و ابادي هرگز نمي شد ديد، مگر در بيمارستان ها و پايانه هاي مسافربري، كه از آن ناچاري و گريز نبود؛ آنهم گوشه اي كز كرده و ترسان؛ چرا كه در متن زندگي بودن را هرگز نياموخته و تجربه نكرده بود. بچه ها بي تعليم ماندند. چون مادر ها چيزي جديد براي شان نداشتند. پدرها مثل پدربزرگ ها بار مي آمدند، همه تكرار هم مي شدند. در حاليكه جوامع بيروني همراه با زمانه در حال تغيير و تكامل بودند. و اين گونه شد كه ما همين مانديم.
رازگو بلوچ



Publisher: mhd
Source: http://razgobaloch.blogfa.com/post-83.aspx

No comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.