در جست وجوي راز و رمز ساخت سفالي که قدمت هفت هزار ساله دارد، راهي
کلپورگان مي شويم؛ روستايي بدون آب، برق و تلفن که در 25کيلومتري شهر مرزي سراوان
قرار گرفته است. راز سفال هفت هزار ساله کلپورگان در سرانگشتان ترک خورده و
چروکيده پري ناز نهفته است؛ زني 60ساله که اين صنعت را از مادرش آموخته و همانند
اجدادش آن را فقط به زنان روستا آموخته است.
از زاهدان تا سراوان، 365کيلومتر جاده آسفالته يي گسترده شده است که
در دو سويش تا چشم کار مي کند بيابان است و بوته هاي خار. شش ساعت راه است تا با
اتوبوس به سراوان برسيم. چند دقيقه بعد از غروب آفتاب، اتوبوس توقف مي کند و همه
مسافران از آن پياده مي شوند. مردان در چند رديف پشت سر هم مي ايستند و شروع به
خواندن نماز مي کنند و زنان نيز چند ده متري عقب تر از آنان به نماز مي ايستند.
وقتي به سراوان مي رسيم، اتوبوس در گاراژي قديمي که نقش تنها ترمينال شهر را ايفا مي
کند، توقف مي کند. چند دقيقه يي منتظر مردي که قرار است راهنمايمان در اين سفر
باشد، مي مانيم. يکي از کارمندان سازمان ميراث فرهنگي است و همراه او به محلي که
براي اسکان مان در نظر گرفته شده مي رويم و قرار مي شود فردا صبح زود به سمت
کلپورگان برويم.
از سراوان به سمت کلپورگان، 13روستاي کوچک مجاور هم قرار دارد با اندک
خانوارهايي و نخلستان هايي بزرگ. در طول اين جاده کم عرض، تويوتاهايي با سرعتي
بيشتر از حد مجاز، آرامش را از جاده سوت و کور گرفته اند؛ پشت هر ماشين 30گالن70
ليتري بنزين گذاشته شده است؛ بنزين قاچاق. مي گويند که هر راننده 5 هزار تومان و
هر کمک راننده دو هزار تومان براي رساندن اين بار قاچاق به آن سوي مرز مي گيرند.
بيکاري و نبود حتي يک کارگاه توليدي در سراوان باعث شده که مردم محروم اين منطقه
براي لقمه يي نان بخور و نمير، هر خطري را به جان بخرند و چه خطري بدتر از راندن با
ماشيني پر از بنزين در جاده کم عرضي که گفته مي شود در هر هفته دو يا سه نفر هم
قرباني مي گيرد. وارد روستايي با جاده يي شني مي شويم. کارگاه سفالگري در ساختماني
آجري قرار گرفته است و با اينکه ساعت نه صبح است، هيچ خبري از زنان سفالگر نيست.
کارگاه امروز تعطيل است و پسر و عروس پري ناز مي خواهند به شهر بروند. راهنمايمان
به در خانه شان مي رود و کمتر از يک ربع بعد پري ناز از راه مي رسد و مستقيم سر
حوض کوچکي مي رود که در گوشه حياط قرار دارد. زني ريزنقش است که لباس هاي قرمزرنگ
سوزن شده پرنقش و نگاري بر تن دارد. آستين هايش را بالا مي زند و گل هاي کف حوض را
با چوب کوچکي مي کند.
براي تهيه گل مخصوص سفالگري، مردان روستا خاک مخصوص را که شبيه تکه
هاي سنگ است از تپه يي که در چند کيلومتري آنجاست به روستا حمل مي کنند. تکه هاي
سنگ در آب ريخته مي شود و به مدت دو يا سه روز در آب خيسانده مي شود. پس از آن
زنان اين گل را از کف حوضچه جدا کرده و آن را الک مي کنند و براي تهيه گل سفالگري
به کارگاه مي آورند. زنان سفالگر کلپورگان در هيچ کدام از مراحل ساخت سفال از چرخ
سفالگري استفاده نمي کنند. گل را روي بشقابي پهن مي کنند و با انگشتان پاهايشان به
آرامي بشقاب را مي چرخانند و با دست ديگر گل را شکل مي دهند به صورت ظرفي که مي خواهند؛
کلو، گليپي، ديگ، هشتر، کاسه، بارگت، عود دودکن، شتر، بزدوش و....
دل مراد دهواري، مسوول تعاوني سفال کلپورگان است و پسر پري ناز. مي
گويد؛ «چهار سال رکود بود و سفالي درست نشد. تصميم گرفتيم با کمک جمعي از اهالي
روستا، دوباره کار سفالگري را شروع کنيم. تنها کمکي هم که به ما شد، اين ساختمان
بود که از دوران گذشته باقي مانده است.» و هشت مرد و هشت زن از اهالي روستا با
تاسيس يک شرکت تعاوني در سال 79، بار ديگر کوره هاي سفال پزي کلپورگان را روشن
کردند هرچند هم اکنون تعداد اعضاي تعاوني به 32 نفر رسيده است. مراد بي بي همسر دل
مراد است و 40سال سن دارد. در 18سالگي ازدواج کرده است و از همان زمان نوجواني سوزن
دوزي و سفالگري را از پري ناز آموخته است. در سراوان و روستاهاي اطراف آن چندهمسري
رواج دارد اما مراد بي بي مي گويد؛ «هيچ وقت نمي گذارم شوهرم زن ديگري بگيرد. دوست
ندارم شوهرم را زني از من بدزدد. شوهرم است و دوستش دارم.» دل مراد و مراد بي بي
سه فرزند دارند؛ يک دختر و دو پسر؛ دخترشان آسيه و عروس شان ثريا از پري ناز
(مادربزرگش) هنر سفالگري را ياد گرفته اند و به درجه يي رسيده اند که ديگر خود
استادکار شده اند، هرچند پري ناز اصرار دارد که نوه اش آسيه از همه زنان روستا که
در کار سفالگري هستند، استادتر است و جانشين مادربزرگش خواهد شد. سفال هاي ساخته
شده را در گوشه يي از کارگاه مي گذارند تا خشک شوند. چند روز بعد، دختران کم سن و
سال تر به همراه زنان ديگري با سنگي کوچک و گرد، تمام سطح سفال را سمباده مي زنند تا
صاف و صيقلي شود. آسيه در حالي که به آرامي سنگي قرمزرنگ را درون سنگي ديگر با نام
«تي توک» مي سابد، مي گويد؛ «اين سنگ مخصوص را از همين اطراف آورده ايم. آن را با
کمي آب درون تي توک مي سابيم و با رنگ قرمزي که درست مي شود، با «گل موش» شروع به
طرح انداختن روي سفال هاي صيقلي مي کنيم.»
پارچه بسيار کوچکي را دور تکه يي چوب پيچيده اند و به آن «گل موش» مي
گويند. گل موش به اندازه يي کوچک است که به سختي بين انگشتان دست جاي مي گيرد.
آسيه با دست چپ، ظرف سفالي را نگه مي دارد و به آرامي مي چرخاند و با دست ديگرش گل
موش را به حرکت درمي آورد و نقشي مي اندازد درست مثل همان نقش هايي که زنان
کلپورگان هفت هزار سال قبل بر سفال ها مي کشيدند.در کلپورگان فقط مدرسه ابتدايي
دارند و فقط در يک دوره، کلاس هاي راهنمايي هم تشکيل شده است؛ در همان دوره يي که
آسيه هم در کلاس ها شرکت کرده است. آسيه در کلاس هاي فني و حرفه يي که در سراوان
تشکيل مي شود، شرکت کرده و توانسته با معدل16 ديپلم بگيرد. تصميم دارد در همين روستا
بماند و به دختران ديگر سفالگري ياد دهد. دل مراد مي گويد؛ «نه آب داريم، نه برق و
نه حتي تلفن. وضعيت جاده را هم که خودتان ديده ايد. بسيار کم عرض است و ماشين هاي
قاچاق بنزين با سرعت خيلي زياد در آن حرکت مي کنند. فقط
اينجا يک خانه بهداشت دارد با يک بهيار مرد. وقتي کسي مريض شود بايد از همين جاده
و بدون وسيله، او را به شهر برسانيم.» در حالي که سفال ها را در کوره مي چيند،
ادامه مي دهد؛ «ما که خودمان در اين روستا مانديم و زنان و دختران مان براي توليد
سفال و حفظ اين ميراث تلاش مي کنند ولي هيچ امکاناتي هم از طرف سازمان صنايع دستي
به زنان داده نمي شود. مادر من و بعضي ديگر از اين زنان 30يا 40 سال سابقه کار
دارند، اما هيچ کدام بيمه نيستند. هر چقدر هم با مسوولان حرف زده ايم فايده يي
نداشته است.» سفال ها را در کوره مي چينند و 24ساعت سفال ها در کوره روشن مي
مانند، چهار روز هم صبر مي کنند تا کوره خنک شود. پس از آن تعدادي از سفال ها را
براي فروش به سراوان مي برند و سالي يکي دو بار هم در نمايشگاه هاي صنايع دستي
شرکت مي کنند هرچند که پول غرفه هم از آنها گرفته مي شود؛ «شايد هم به صورت گذري، چند
نفري در سال براي بازديد از اينجا بيايند و از ما سفال بخرند. وقتي سفال ها فروخته
شد، 50 درصد از هزينه هاي فروش را به زنان سفالگر مي دهيم و مابقي صرف تهيه سوخت و
اجاره ماشين براي بردن سفال ها به شهر و... مي شود.» و درآمد ماهانه اين زنان
سفالگر به قدري ناچيز و متغير است که همه شان ترجيح مي دهند در مورد درآمدي که از
اين راه عايدشان مي شود، حرفي نزنند.
---
از کلپورگان به سراوان برمي گرديم تا از مشکلات زنان سفالگر اين روستا
با سجادي فرماندار سراوان صحبت کنيم.
سجادي که خود از اين
وضعيت گلايه دارد، مي گويد؛ «يکي از اقدامات اساسي براي ايجاد اشتغال در شهرستان
محروم سراوان، توجه به صنايع دستي است. به کلپورگان هيچ توجهي نشده بود و ما هم
نگران اين موضوع هستيم که چرا اين مجموعه کم نظير که بعد از کشور ژاپن، دومين موزه
سفال زنده دنيا محسوب مي شود، اين طور مورد بي توجهي قرار گرفته است. در حالي که
کلپورگان مي تواند يکي از بهترين نقاط براي جذب توريست و فروش محصولات سفالي
باشد.» وي مي افزايد؛«با مديريت جديد صنايع دستي استان و با مسوولان ميراث فرهنگي مذاکراتي
شده است و براي اولين بار اعتبار ايجاد يک نمايشگاه به محل کارگاه سفالگري در
کلپورگان اختصاص يافته است و اميدواريم با ساخت اين نمايشگاه و فروشگاه ، اين صنعت
رونقي تازه پيدا کند.» اما مشکل کلپورگان فقط اين نيست. ساکنان کلپورگان از نبود
امکانات اوليه براي زندگي (آب، برق و...) هم رنج مي برند. سجادي مي گويد؛
«کلپورگان تا وقتي زيرساخت هاي لازم فراهم نشود محروم خواهد ماند. ما در اين منطقه
در بحث جاده مشکل داريم. بايد محور سراوان به بازارچه مرزي متصل شود، جاده دسترسي
آن هم تعريف شده است و بايد اين موضوع بيشتر پيگيري شود تا 12پارچه آبادي طول مسير
که کلپورگان هم يکي از آنها است از اين جاده برخوردار شوند. وضعيت آب آشاميدني
امسال قدري بهتر شده است و روزي هفت تا هشت ساعت دسترسي به آب آشاميدني وجود دارد. در بحث بهداشت و درمان نه تنها در کلپورگان بلکه در کل سراوان به شدت
با کمبود نيروي متخصص مواجه هستيم و افراد کمتر حاضر مي شوند از استان هاي
برخوردار به اين استان بيايند. در سفر استاني رئيس جمهور، پيشنهاد داديم تا بورسيه
يي براي نيروهاي بومي در نظر گرفته شود که بتوانند بعد از تحصيل هم در اين منطقه
ماندگار شوند و هم اکنون اين پيشنهاد عملي شده است.» او که از منطقه سراوان به نام
استعداد پنهان، محروميت آشکار نام مي برد، ادامه مي دهد؛ «به رغم وجود مولفه هاي
ناامني در اين منطقه، سراوان يکي از امن ترين شهرهاي کشور است. حدود 30درصد مردم
اين شهرستان بيکارند و بايد با اين حجم بيکاري، منتظر معضلات جدي در اين منطقه
باشيم اما با توجه به صبوري و فرهنگ مردم اين منطقه تاکنون به مشکلي برنخورده ايم
و همين بايد عاملي باشد براي توجه بيشتر مسوولان به اين منطقه.»
سجادي به موضوع جالبي اشاره مي کند؛ «دولت 50 ميليارد تومان اعتبار
براي عمليات اقتصادي زودبازده در اين منطقه اختصاص داده است ولي به علت عدم جذب،
کليه اين اعتبارات برگشت مي خورد.» وي در پاسخ به دليل برگشت اعتبارات مي گويد؛ « استفاده از تسهيلات بانکي با فرمول موجود بانکداري در ايران با فقه
اهل سنت همخواني ندارد. هرچند بايد فقهاي اهل تسنن راهي براي استفاده از اين تسهيلات
پيدا کنند ولي چون مردم اين منطقه خيلي فقيرند و خودشان هم سرمايه يي براي سرمايه
گذاري ندارند، پس در اينجا ورود دولت مي تواند راهگشا باشد. چون حتي
اگر مردم منطقه از اين تسهيلات استفاده کنند باز هم توانايي پيدا کردن ضامن براي
استفاده از اين تسهيلات را ندارند.» وي تاکيد مي کند؛« هرچند
تاکيد بسياري بر اجراي اصل 44 قانون اساسي شده است اما در منطقه سيستان و بلوچستان
با اين ميزان محروميت اين اصل پاسخگو نيست. اگر دولت مي خواهد بحث اشتغال در اين
استان را حل کند بايد خود اقدام به سرمايه گذاري کند و از امکانات موجود منطقه
بهره برداري کند. در شهرستان سراوان سالانه 60 هزار تن
محصول خرما توليد مي شود بدون اينکه حتي کارگاهي براي ساخت جعبه و بسته بندي اين
محصول وجود داشته باشد. بهترين معدن سنگ گرانيت منطقه را داريم ولي حتي يک کارگاه
سنگ بري هم در اين منطقه فعال نشده است. بازارچه مرزي داريم که مي تواند يک فرصت
باشد اما به علت سخت بودن قوانين صادرات نتوانستيم از اين فرصت ها استفاده کنيم.
در اين استان و شهرستان بعد از انقلاب يک کارخانه هم براي ايجاد اشتغال ساخته نشده
و همين موضوع باعث ايجاد ناامني در استان شده است و مسلماً اين معضلات ايجاد شده
به کل جامعه سرريز مي شود. تنها راه برون رفت از اين وضعيت و محروميت، سرمايه
گذاري اوليه توسط دولت و بعد از آن واگذاري سهام براي مشارکت مردم در فعاليت هاي اقتصادي
است. حتي بايد جهانگردي اين منطقه تحت پوشش بخش دولتي قرار گيرد چون بخش خصوصي در
اين منطقه سرمايه گذاري نخواهد کرد و دولت خود بايد در اين زمينه اقدام کند.»