هر دختر بلوچ از سنين كودكي، ضمن آموختن و انجام امور مربوط به خانهداري،
موظف به فرا گرفتن سوزندوزي نيز هست و بهسبب دخالتي كه سليقههاي گوناگون
در تهيه نوارهاي سوزندوزي دارد، ميتوان طرحها و نقشهاي متنوع و اصيل سوزندوزي
را درمنطقه بلوچستان مشاهده كرد.
سوزندوزي يكي از ظريفترين هنرهاي دستي ايران است كه
طي آن تمام يا قسمت اعظم پارچه از كوك و بخيههاي رنگين پوشيده شده است. اين دوخت
از اوايل صدر اسلام در ميان بلوچها رايج و در دوره مغول و بهخصوص تيموري و صفوي اين
هنر از رواج كامل برخوردار بود. بدون ترديد، سوزندوزي بلوچ را بايد در زمره يكي
از اصيلترين و جالبترين صنايع دستيكشور به حساب آورد. اين صنعت كه در آن
ذوق و خلاقيت زنان سوزندوز به صورت طرحهايسنتي- محلي كه بيانگر
خصوصيات و ويژگيهاي هر منطقه است خلاصه ميشود، امروزه درميان صنايع هنري و
سنتي كشور مرتبه و مقام بسيار والايي دارد.
هر دختر بلوچ از سنين كودكي، ضمن آموختن و انجام امور مربوط به خانهداري،
موظف به فرا گرفتن سوزندوزي نيز هست و بهسبب دخالتي كه سليقههاي گوناگون
در تهيه نوارهاي سوزندوزي دارد، ميتوان طرحها و نقشهاي متنوع و اصيل سوزندوزي
را درمنطقه بلوچستان مشاهده كرد.
در سوزندوزي به بيش از دو نوع ماده اوليه نيازي نيست: نخ و
پارچه سوزندوزان بر حسبامكانات و سليقه از نخ دمسه (D.M.C) يا از نخهاي پاكستاني
استفاده ميكنند. پارچههاييكه روي آن سوزندوزي انجام ميگيرد يا پارچه
پنبه پاكستاني است كه نازك و ريزباف بوده و براي محصولات پركار در قطعات
كوچك مورد استفاده قرار ميگيرد يا پارچه گاندي ايراني است كه معمولا به عرض
120 سانتيمتر در بازار زاهدان بافت ميشود.
چندي پيش، خبري مبني بر استانداردسازي سوزندوزي بلوچ منتشر شد.
اداره كل استاندارد سيستان و بلوچستان با معاونت صنايع دستي سازمان ميراث فرهنگي
تفاهمنامهاي امضا كرده و قرار شد سوزندوزي بلوچ از بابت نخ دوخت، جنس و كيفيت
مواد اوليه و نقوش استاندارد شود.
اين خبر در شرايطي اعلام ميشود كه هيچ حمايتي از توليدكننده صورت
نميگيرد. ميزان توليد آنقدر كم است كه استانداردسازي در عمل به يك شوخي ميماند.
تعداد توليدكننده واقعي سوزندوزي اصيل بلوچ بسيار اندك است و همين تعداد اندك هم
حمايت نميشوند. حمايتهايي مانند تهيه مواد اوليه، بازاريابي و پشتيباني كه در
نهايت از اشخاصي صورت ميگيرد كه در بهترين حالت دلالند نه توليدكننده و
كارآفرين. در اين بين افرادي هستند كه نام كارآفرين برخود ميگذارند اما هيچ كدام
از معيارهاي كارآفريني را ندارند. بيشتر واسطه سوزندوزيهاي افغاني و پاكستاني
هستند يا در افغانستان كارآفريني ميكنند.
در اين بازار بلبشو بسياري از سوزندوزيهاي ماشيني پاكستاني بهعنوان
سوزندوزي اصيل دستي بلوچ عرضه ميشود.
روزگاري سوزندوزي بلوچ تنها رودوزي ايران با بازار فعال اقتصادي بود
و نمونههاي فاخر اين هنر را در كاخ نياوران ميتوان مشاهده كرد. سوزندوزان هم به
دليل فعال بودن سازمان صنايع دستي در بازاريابي از دهه 40 تا اواخر دهه 70 اوضاع
اقتصادي اگر نه خوب اما راضيكنندهاي داشتند. اما اكنون سازمان ميراث فرهنگي و
صنايع دستي و گردشگري استان سيستان و بلوچستان نهتنها خود را متولي بازاريابي
محصولات صنايع دستي نميداند بلكه بسترهاي لازم براي فعالان صنايع دستي را فراهم
نميكند و ميدان براي افراد دلال يا كساني كه هيچ تخصص و سابقهاي در صنايع دستي
ندارند، باز شده است.
مسوولان تاكنون بيشتر بهصورت شعاري و آماري كار كردهاند، نمايشگاههايي
برگزار ميكنند اما سوزندوز اصيل بلوچ هميشه در حاشيه است و عنوان كارآفرين برتر،
غرفه برتر و... نصيب همان نورچشميهاست؛ نور چشميهايي كه اگر تحقيق كوچكي در مورد
رفتارشان با سوزندوزانشان شود، اشك بر چشمهاي هر دل نگراني مينشاند.
سوزندوزان بلوچ در روستاهاي دورافتاده بلوچستان به سر ميبرند و به
همين دليل اكثر آنها يا بيسوادند يا كم سواد. حق و حقوق خود را نميدانند، از
عظمت كار خود بيخبرند و اين وسط زمينه براي افرادي كه از روابط خود استفاده ميكنند
تا خود را بهعنوان سوزندوز يا كارآفرين مطرح كنند، آماده ميشود؛ افرادي كه بهدليل
برخورداري از تحصيلات، آگاهي از قوانين و آييننامهها و روابط و امكان برخورداري
از تسهيلات، هنرمند اصلياي كه همان سوزندوز بلوچ است را استثمار ميكنند. درست
است اين داستان تكراري و همان داستان سالهاي گذشته است.
اين بار براي سوزندوز بلوچ
روستاي قاسمآباد يكي از مراكز سوزندوزي بلوچ است ولي هيچكدام از
اعضاي شركت تعاوني سوزندوزان قاسم آباد، زنان و دختران سوزندوز اين روستا در آن
عضو نيستند، قسمت اعظم كارهاي اين شركت تعاوني در افغانستان در استان بگرام و
كندوز تهيه و به عنوان سوزندوزي بلوچ ارايه ميشود. مديريت اين شركت تعاوني به
عنوان كارآفرين نمونه انتخاب ميشود!! كارآفريني براي افغانها!! آيا بهتر نبود
اين اشخاص جوايز كارآفريني خودشان را از حامد كرزاي بگيرند؟
معاونت صنايع دستي استان نه تنها شرايط و امكانات لازم را براي نسل
جوان فراهم نميكند، بلكه براي معرفي يك سوزندوز به بانك جهت دريافت تسهيلات سه
ميليون توماني، منتهايي بر سر هنرمند ميگذارند كه گويي ميخواهند با اين معرفينامه،
ميراث پدريشان را ببخشند، در صورتيكه هر كسي كه كارت صنعتگري در هر رشتهاي
داشته باشد، اين وام را ميتواند دريافت كند.
به دليل عدم آشنايي هنرمندان سوزندوز با حقوقشان هنرمند سوزندوزها
مدتها درگير دريافت يك معرفينامه ساده ميشوند.
صنايع دستي در بولتني كه حدود دو سال پيش چاپ كرده است اسم شش نفر را
به عنوان سوزندوزان با سابقه و بنام بلوچ آورده كه از آن شش نفر، سه نفر از
هنرمندان قديمي استان هستند و سه نفر ديگر اگر مورد ارزيابي فني قرار بگيرند، مشخص
ميشود به تمام نقوش و تكنيكهاي سوزندوزي اصيل بلوچ آشنا نيستند.
دو نفر از اين افراد معلمهاي بازنشستهاند. شايد به نظر مضحك بيايد
اما اين اشخاص فقط به دليل داشتن سر و زبان بهتر جايگاهشان اينگونه بالا رفته است.
ترجيح ميدهم اسم اين سر و زبان را روابط عمومي خوب نگذارم. اين سر و زبان بهتر بهخاطر
داشتن تلويزيون، امكان داشتن و خواندن روزنامه و در كل زندگي در شهرهاست. درد همين
جاست. هنرمند واقعي به دليل محروميت از حقوق اوليه انسانی مثل محروميت از داشتن
سواد، تلويزيون، اينترنت و در حقيقت دوري از مركز شهرستان و استان از تمامي حقوق
خود بيخبر است.
در عرصه سوزندوزي بلوچ به چند نام بزرگ
برميخوريم
از مهتاب نوروزي، كه از دهه 40 معروف بوده است، در دو كتاب كه قبل از
سال 1357 منتشر شده نام برده شده است. در كتاب «جاي پاي اسكندر» اسلام كاظمي اشاره
ميكند: «مهتاب را در قاسمآباد ديدم و كارش را» و همچنين در كتاب «سيري در صنايع
دستي» كه در سال 1355 چاپ شده از سوزندوزان بلوچ، نام مهتاب و زرخاتون كه امروز
به ملك خاتون معروف است آمده يكي ديگر از بزرگان اين عرصه شهناز خليلي ايرندگاني
است.
متاسفانه در تمام اين سالها صنايع دستي نتوانسته است سوزندوز مطرح
ديگري معرفي كند، زيرا نه تنها حمايتي در كار نبوده بلكه برخوردهاي تحقيرآميز و
ابزاري با نسل بعدي باعث شده كه سوزندوزان رغبتي براي فعاليت و مطرحشدن، نداشته
باشند.
مهتاب، شهناز و زرخاتون را فقط براي نمايشگاهها ميخواستند، جايي كه
ويتريني بسازند از اسطورههاي سوزندوزي بلوچ.
اين استفاده ابزاري و تحقيرآميز، فقط مختص ميراث فرهنگي نيست، روابط
عمومي شهرداري ايرانشهر، آقاي محمددين دشتي كه از گردانندگان وبلاگ آهنگ بلوچ است
ادعاهايي را مطرح ميكند كه فقط هندوانههايي براي زير بغل هنرمندان تعبير ميشود.
ادعاهايي مانند اينكه مبتكر طرح پر كار بلوچ در سوزندوزي، مهتاب نوروزي است. در
حاليكه قرنها قبل از مهتاب نوروزي اين طرحها كار ميشده است يا مثلا مهتاب
نوروزي هنرمند بينالمللي است اما آقايان گويا اصلا معني بينالمللي را نميدانند.
اصلا اين هنرمند بينالمللي يعني چه؟ اين موسسه بينالمللي آهنگ بلوچ در كدام
كشورهاي دنيا شعبه دارد؟ بين كدام ملل فعاليت ميكند؟ آقايان يك بنر تبليغاتي با
عكس هنرمند چاپ و ادعاي بينالمللي بودن هنرمند را ميكنند، آنوقت به هنرمند ميگويند
ميبينيد شما الان ديگر هنرمند بينالمللي هستيد. وقتي اينها را فهميدم بين گريستن
و خنديدن مردد بودم.
موفقيتهاي سوزندوزان بلوچ همواره به دليل حركتهاي شخصي بوده، نه
حمايتي؛ هيچ حمايتي در زمينه بازاريابي، معرفي به نمايشگاههاي خوب و براي
هنرمندان واقعي صورت نميگيرد. زرخاتون اگر توانسته در نمايشگاهها حضور داشته
باشد يا به عنوان فعال اقتصادي، سفارشهايي به سوزندوزان در روستاها بدهد به دليل
پيگيريهاي شخصي، به خصوص حمايتهاي پسرهايش بوده است.
مهتاب نوروزي بعد از پنج، شش دهه دوندگي براي سوزندوزي (آموزش به
صورت شخصي يا با كارشناسان صنايع دستي در روستاهاي دور افتاده بلوچستان) و بعد از
تحمل تمام مشقتها وقتي پا به سن ميگذارد هيچگونه تقدير و دلجويي و حمايتي از او
صورت نميگيرد. البته تقديرنامههاي خشك و خالي و بدون حمايتهاي مالي، مسوولان شهرستان
فقط به اين معني بوده است كه بگويند «بهت سر زديم» به ملاقات او ميروند.
خانه مهتاب يك خانه مخروبه است. خانهاي كه فقط روزها در آن زندگي ميكند
و شبها از ترس اينكه نكند نيمهشب سقف بر سرش آوار شود، مجبور است در جاي ديگري
بخوابد، سقف خانه (خانه كه چه عرض كنم اتاق) بعد از سيل سال 86 بمپور، ايمني لازم
را ندارد. مديران ميراث فرهنگي استان قول حمايت و تعمير خانه اين پيرزن را از سالها
پيش و بارها دادهاند ولي هيچ اتفاقي نيفتاده است. نامهاي به دست پيرزن دادهاند
و تا زاهدان او را كشاندهاند، سپس نامهاي ديگر به دستش دادهاند و روانه
استاندارياش كردهاند، فرآیند اداري زمانگير و طاقتفرسا كه اگر قرار باشد اين
شرايط با ديگر افراد مساوي باشد، پس ديگر چه حرفي از حمايت و حامي هنرمند بودن ميماند
كه آقايان اينهمه دم از آن ميزنند.
اوضاع و احوال سه پيشكسوت سوزندوزي
سه پيش كسوت اصلي سوزندوزي بلوچ يعني مهتاب نوروزي، شهناز ايرندگاني
و زرخاتون ايرندگاني، سالها براي اداره صنايع دستي كار كردهاند و قراردادهايشان
هم وجود دارد. قراردادهايي كه نمايانگر داشتن حقوق قانوني از جمله بيمه براي
آنهاست. در طول ساليان گذشته هيچگاه حق بيمه اين هنرمندان به سازمان تامين
اجتماعي به طور كامل پرداخت نشده است. يعني تعداد روزهاي كاركرد آنها از طرف صنايعدستي
منظور نشده است و همين الان با سن و سال بالا براي بازنشستگي مشكل دارند، مهتاب
نوروزي حدود هفتسال تلاش كرده تا بتواند حق و حقوق خود را دريافت كند.
شهناز ايرندگاني هم همين احوال را دارد. شهناز، امروز بقچهاي به دست
از اين اداره به آن اداره، مورد مضحكه تمام كارمندان و مديران ادارات مختلف شهر
زاهدان است. به يك پيرزن هنرمند وعده حج عمره ميدهند و عمل نميكنند، او را بهراحتي
از دفتر مدير صنايع دستي به دليل اينكه حقايق هميشه تلخ گفته بيرون مياندازند.
شهناز فخر سوزندوزي بلوچ است و امروز اين فخر بهراحتي مورد تمسخر قرار ميگيرد.
شهناز، پرونده بيمهاي دارد كه اگر مديران استان كمي دلسوز بودند
تاكنون حل شده بود، همانطور كه پرونده فرسايش مهتاب نوروزي حلشده، پرونده شهناز
هم ميتواند به نتيجه برسد و او هم بازنشسته شود اما مشكل همان كمي دلسوزي است.
اصلا اين روزها دل ديگر كجاست تا بسوزد...
اين سه نفر مهتاب، شهناز و زرخاتون، كل جامعه سوزندوزي نيستند، آنها
حتي مبدع سوزندوزي هم نيستند، آنها كساني هستند كه سوزندوزي را با ظرافت و
زيبايي بيشتر انجام ميدادند، اما بودهاند زنان ديگري كه ظرافت كارشان كمتر از
اين سه نفر نبوده اما به دلايل مختلف هيچگاه شناخته نشدند.
حالا در ميان اين سه نفر، اين مهتاب نوروزي است كه بيش از ديگران مورد
تقدير قرار ميگيرد. نه اينكه فكر كنيد از او تقدير ميكنند چون لايقش ميدانند،
نه. امروز مهتاب نوروزي بازنشسته است و از ديد خودش حق و حقوقش را گرفته و ديگر
زبان منتقد ندارد. پس يك نمونه خوب براي پركردن كارنامه كارهاي آقايان است. دقيقا
مانند مدارك افتخاري كه به بعضي از سوزندوزان اعطا شده و امروز دكترهايي هستند كه
تنها افتخارشان داشتن يك ورق كاغذ به نام دكتراي افتخاري است و به دليل صادر شدن
اين مدرك طوري با آنها رفتار ميشود كه گويي حق و حقوقشان داده شده است و خانه
ديگري از كارنامه آقايان را پر ميكند.
از سويي ديگر اداره ميراث فرهنگي روي بحث آموزش تاكيد بسياري دارد.
اما اين نوآموزان بعد از آموزش هيچ بازار كاري ندارند، وقتي سوزندوز، پارچه و نخ
مناسب ندارد، وقتيكه بازاريابي براي محصول انجام نميشود، آموزش سوزندوز جز
آفرينش بيكاري و پركردن خانهاي ديگر از كارنامه هيچ نتيجهاي ندارد.
اداره ميراث فرهنگي ادعا ميكند كه شهرها و روستاها و همچنين زاهدان
از مراكز عمده سوزندوزي است. در حاليكه در حال حاضر تنها مراكز مهم، روستاي
قاسم آباد ايرانشهر و ايرندگان خاش هستند. اين هنر زيبا ديگر گستردگي
سالهاي نه چندان دور را ندارد.
درد دل در اين وادي بسيار است
در هفته فرهنگي استان سيستان و بلوچستان در خانه هنرمندان، اتفاق
جالبي افتاد، ماجراي پيراهن صد ميليون توماني، يك پيراهن سوزندوزي شده كه از طرحهاي
پركار بلوچ در آن استفاده شده بود.
اينكه اين پيراهن اگر هم متعلق به آن شخص بوده چطور به دست آقايان
رسيده؟ خودش سوالي است كه فعلا نميخواهم به آن بپردازم. آنچه دردناك است اینكه
قيمت خون دل زن سوزندوز بلوچ كه از سر انگشتانش بيرون ميتراود و بر تار و پود
پارچه نقش ميبندد را تن كسي معين ميكند كه خود دستهايش از خون جوانان اين مرز و
بوم رنگين است. غصههاي سر انگشتان خونين سوزندوز بلوچ كم نبوده و نيست، آمدن به
اين وادي درد ديگري به دردهاي قبلي افزوده است.
امروز به جز غصههاي محمد، كارگر 10 ساله و بيسواد، فروشنده روزنامه
دورهگرد كه با آن جثه كوچك و سن كمش بايد خرج خود و خواهرها و مادر عليلش را در
بياورد، غصه شهناز و مهتاب هم اضافه شد. چشم بر همه اينها كه ببندم، خيال صورت
معصوم ستاره هشت ساله كه بيشناسنامه و بيسواد است و براي تامين خرج مادر و
خواهرش كاري جز گدايي نميداند،خواب را از سرم ميپراند.
منبع: روزنامه شرق - حميد مقيمي/زاهدان
Source:
http://www.balochpayam.ir/post/600
No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.